رو به روم ایستاده بود و با غرور نگاهم میکردخودم رو میگمتعریف و تمجید ادمها دور سرش میچرخیدو به خودش می بالیدتو به زودی از خیلی ها قوی تر میشی...تو یه ذهن فولادی داری. هیچ وقت کم نمیاری...تو داری رویای من رو زندگی میکنی ، کیف میکنم میبینمت...تو خیلی عجیبی. نمیدونم چطور جرئت این کارها رو داری. فقط هر هفته میشینم نگاهت میکنم و مغزم سوت میکشه هربار...تو الهام بخشی. با انتخاب هات و سبک زندگیت ، ادمهای اطرافت رو ناخواسته تحت تاثیر قرار میدی...تو...تو...تو...شاید این حرف ها دلگرمم کنهو شاید حس قدرت بهم دست بدهو غروراما تو ، تویی که ادمها تمجیدت میکنن ، تو فقط یه من
پوشالی ایتو یه توهمی ، یه دروغوجود داری و خوشحالم که وجود داری و منم بهت افتخار میکنم. اما هیچ وقت فکر نکن که تو من حقیقی ایمن و تو از هم خیلی دوریمراهمون از هم جداستبعضی وقت ها انقدر باهم ادغام میشیم که باورم میشه که تو منیخودم رو یادم میره و حواسم پرت همه چیزهایی که تو میخوای میشهو با تو توی دنیای ادمها گم میشماره میدونم در نهایت یک نفریم ، من هم نمیخوام انکارت کنم یا تو رو پاک کنماما تو فقط یه سایه از منیتو... تو اونی که با هزار امید و آرزو میخواد به هزار جا برسهبلند ترین کوه ها رو فتح کنهبه دور دست ها سفر کنهتجربه کنهدوست داشته باشه و دوست داشته بشهو من... من اون روح خسته ای ام که بعد هزاران سال فقط میخواد برگرده خونه... اوهام...
ما را در سایت اوهام دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : eternal-illusiona بازدید : 28 تاريخ : چهارشنبه 15 آذر 1402 ساعت: 20:05